سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کویر مینایی

- به خداییت خدا! خیلی دلم میخواد فریاد بزنم، داد بکشم، هر چی تو دلم دارم خالی بکنم و مث باروت منفجر بشم... ولی از گلوله ای میتوسم که قلب یکی رو سوراخ کنه! از جرقه ای میترسم که انبار باروت یکی دیگه رو دامن بزنه، از شراره ای می ترسم که به خرمنی برسه! ... از ویرانی روستایم می ترسم!

- می خوام حس پرواز رو، حس سقوط آزاد رو، حس قوطه رو شدن توی آب سرد رو، حس حرکت امواج، حس وزش نسیم ... همه رو یکجا باهم تجربه کنم... میگه اکس بزن، همه اش باهم میان! میگم میخوام اوج بگیرم نه اینکه سقوط کنم، این ها رو در واقعیت میخوام نه در خیالات!

- می گه پس بال میخوای، میگم باید اول سبک بال بشم، میگه پرواز رو باید یاد بگیری می گم اول باید ترس از پروازم بریزه، میگه غوره نشده می خوای مویز بشی، میگم راه رو اشتباه رفتم، به جا حلوا دارم سرکه می شم! 

می خوام ... می خوام ... تو بخواه! با تمام وجودت بخواه، می شی، پرواز میکنی... تو می تونی! اگه اونی که "کن و فیکون" میکنه، روح خودش رو توی وجود تو دمیده و تو رو خلیفه ی خودش قرار داده، یه کم از "کن فیکون" کردن رو هم توی وجودت به ارث گذاشته! بخواه ، با همه وجودت بخواه ... و "حرکت کن!!" بالاخره باید یه تفاوتی بین "کن فیکون" کردن تو و اون باشه


_____

پ. نجوا: چه کسی در اندیشه ی من سبز زمزمه کرد، که به فریاد کسی قفل نگشاده است!؟

پ. نجوای دو: یادم رفت چی میخواستم بگم!

پ. نجوای سه: یادم اومد... گذاشتمش توی پ. نجوای بعدی

پ. نجوای سه پریم: منتظرم!

 


+نوشته شده در یکشنبه 89/5/24ساعت 10:10 عصرتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر

خداوندا! ... سلام خدمت خود خودت

خدایا! باورت می شه که هیچی برای گفتن ندارم، اومدم فقط نگاه کنم، نگاه کنم ببینم با چه صبر و حوصله ای داری به ما نگاه میکنی، همه ی ناسپاس ها  و ناسپاسی ها رو می بینی و خم به ابرو نمی آوری...

چیزی به رمضان نمونده، رمضان، ماه بندگان خودت، ما رو هم بند به خودت کن... چی میگم! ماه رمضون شد دیگه، مهمونی (!!!) شروع شد، ما هم می میریم برای مهمونی.

و اما...

ای کاش خام نمی فروختیم، ای کاش یه کمی پخته تر کار می کردیم... ای کاش هر حرفی رو می شنیدم و هر سخنی رو که می دیدیم و هر فرمولی رو که می خونیدیم ... یه کم روش فکر می کردیم، بعد تحویل نفر بعد می دادیم، بعضی وقتها حس میکنم ضبط صوت از ما بهتر کار میکنه، حداقل تحریف نمیکنه، یه کم فکر کسی رو نکشته ! اگه در جهت مثبت گام برنمیداریم، عقبگرد نداشته باشیم.

خدایا! ساده باهات حرف بزنم، دلم هوایی شده، هوایی غیر از هوای تو! حالا این بادبادک توی این هوای طوفانی کجا می رود و نخش دست کدوم بچه ی بازیگوش است خدا میدونه! ولی خدایا! این نخ رو از دست این بچهه بگیر، بسپر دست یه کار بلد، یه موقع دیدی با مخ اومدم زمین! ( این مثلا ساده حرف زدن شد!!) 

نه! امشب هوای نوشتن نیست انگار !

ادامه مطلب...

+نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 12:54 صبحتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر

 انرژی های مثبت خود را برایمان بفرستید , انبار نکنید 

.
.
.

در زمان قحطی ما فقط به کسانی انرژی مثبت میدهیم که از ایشان انرژی مثبت دریافت کرده باشیـــم

همچنان به ارسال انرژیهای مثبت ادامه بدین، لازم دارم 

____________________________


 می دونید یه دنیا چقدر می تونه باشه؟ تا حالا سعی کردین عمق آسمان را تصور کنین؟ ... تا چه اندازه می تونین بزرگ فکر کنین ؟ موقعی که بزرگ فکر می کنین، چقد طول می کشه که هنگ کنید، تا حالا هنگ کردین؟ یه هنگ پر پرو پیمون؟ گیج شدم ( تعارف نداریم که، بزرگ فکر کردن و فکر های بزرگ به یه جایی که رسید، دیگه ظرفیت سی پی یومون پر میشه، قفل می کنیم، دنبال دکمه ی ری استارت می گردیم! ... مهم اینکه چقد می تونیم دفعه ی بعدی بزرگتر فکر کنیم ) 

دنیای آدم ها به بزرگی فکرشونه، یه نفر جلو پایش رو می بینه، یکی عمق افق رو ،یکی دور خودش می چرخه و یکی حتی جلو پاش رو هم نگاه نمی کنه، مرتب در گذشته سیر میکنه، فقط از این حرف می زنه که کی چی گفت، چی کار کرد، من چی کار کردم... هیچ فعل آینده ای در جملاتش به کار نمی ره.

میدونید به چی فکر میکنم، سعی کردم خودم رو جای یه آدم مثلا کار درست بزارم، بعد از نگاه اون به یکی که همه اون رو نقطه ی مقابل این آدم می دونن بنگرم ... و بعد برعکس! ... می تونین امتحان کنین، جدا از هر قضاوتی به این نتیجه رسیدم که اگه این دو نفر قرار باشه باهم سر موضوعی بحث کنن، به احتمال خیلی زیاد دیدگاه های طرف مقابل رو از منطق خودش غیر منطقی میدونه! علتش به نظرم این اومد که دنیاهای این دو نفر هیچ وجه مشترکی نداره! تنها راهی که برای به نتیجه رسیدن بحث می تونه به وجود بیاد اینه که یه ارتباطی بین دنیاها به وجود بیاد! یه راهی که زبان متفاوت دو دنیا رو  به هم ترجمه کنه... ترسیدمالان میگین این چی داره برا خودش می گه .. خوابم گرفت  خلاصه اش اینه که چون سرت با کودکان فتاد پس زبان کودکی باید گشود ، از نگاه هر طرف زبان دیگری زبان متفاوتیه، چون از دنیایی متفاوتیه.

می دونید به چی فکر میکنم، بهترین کار برای اینکه علت رفتارهای دیگران رو درک کنیم زبان دنیای آنها رو بفهمیم...

 طولانی و سنگین شد، باقیش باشه باهم بحث کنیم

____________________________
خدایا! ببخش، کم حرف شدم، البته در برابر تو! علتش رو هم می دونم... می سپرمش به خودت، هر کاری به تو سپردم، بهترین نتیجه رو ازش گرفتم... تنهام نزار

 ____________________________

پ.نی که قراره بعدا یه پست بشه: بلاگفا برای پست گذاشتن خیلی من رو اذیت کرد و پارسی بلاگ برای نظر گذاشتن، ولی نیمه ی پر لیوان ها قشنگتره!! ( جالترین خبری که شنیدم این بود که کل بلاگفا حدود 500 گیگه!!!!! یعنی این همه سال نوشتن و نوشتن... شده 500 گیگ!!!! همه اش یه هارد !!!! ) 

پارسی بلاگی شدیم، ولی پست ها رو توی هر دوتا وبلاگ ثبت میکنم، نظرات اینجا رو غیر فعال میکنم، چون سیستم نظر دهی پارسی بلاگ خیلی با انعطاف تره و حتی قابلیت ویرایش Html و خیلی مزایای دیگه برای مدیریت نظرات داره!

بلاگفا قابلیت ثبت موقت داره که من خیلی ازش استفاده میکنم، پارسی بلاگ قابلیت هایی دیگه.... خلاصه در کنار هم استفاده میکنیم،هر موقع این قاط زد از اون یکی ، هر موقع اون یکی قاطی کرد از این یکی در خدمت دوستان هستیم، هر موقع هم دوتاشون دعواشون شد، سر به جون یه سرویس دیگه می کنیم... 

ولی کلا بلاگفا یه چیز دیگه اس، پارسی بلاگ هم یه دنیای دیگه... خوب بود اگه مدیرانش از تجربیات موفق یکدیگر استفاده می کردند...

از همین الان هم پذیرای تمام انتقادها و پیشنهاد های شما هستم

نکته ی کنکوری: حتما از قبل از ارسال نظرات توی پارسی بلاگ یه کپی ازش بگیرین، یه موقع هایی شوخیش میگیره که حال گیری کنه


+نوشته شده در یکشنبه 89/5/10ساعت 1:37 صبحتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر

با تبریک نورانی ترین روز سال

مولای من! ای کاش وبلاگ داشتی، ای کاش می اومدیم و هر روز نظر میدادیم، مطلب می نوشتی و تبادل لینک می کردیم، .... بلاگفا قاط میزد، ما قاط می زدیم ، کفرمون در می اومد ، می زدیم تو سر کامپیوتر و ...

 ای کاش اونقدری که ریفریشی که توی این چند روز بالای بلاگفا زدیم تا ببینم نظرات برامون باز میشن یا نه، یک دهمش رو ریفریش میزدیم برای اینکه ببینیم نظرات تو در مورد ما چیه؟ همه اش مگه چن روز شد؟ چهار پنج روز بیشتر شد؟ توی وبلاگها بگرد ... بیین چقدر برای بلاگفا و قاطی کردنش و... نوشتن که ال شد بل شد چی شد چرا درست نشد... همه اش مگه چن ساله!!!! 1100 سال بیشتره ؟؟ بگرد ببین چقد برای یوسف فاطمه نوشتن که نیومد؟ چرا نیومد؟ ... اصلا بیاد آبرو ما شیعه ها چقدر محفوظ می مونه ...؟؟

مولای من! هر موقع صلاح دیدی بیا، هر موقع ما شیعه های تو تونستیم توی دنیا سرمون رو با افتخار بالا بگیریم و بگیم شیعه ی تو ایم بیا، هر موقع ظرفیتش رو داشتیم ، هر موقع اونقدر خود سر نبودیم که نافرمانی نکینم، هر موقع ... هر موقع اومدی، قدمت رو جفت تخم چشامون

مولای من! بدون تو توان ایستادن هم نداریم، گرچه بین مایی، گرچه نمی بینیم و نمیدونیم ... گرچه باور نداریم که مولامون هوامون رو داره !! 


+نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 1:36 صبحتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر

اگه انرژی مثبت زیاد دارین یه کمی رو به نیت من از خودتون درو کنید و بفرستید برام ... اصلا توی این وبلاگ که میان یه کم انرژی مثبت جا بزارین تا هر کی انرژیش کمتره برداره ببره... خسیس بازی در نیارین دیگه ... هر چی انرژی مثبت بیشتر خرج کنین، خودش هم بیشتر می شه ... اصلا خرج کردن انرژی مثبت انرژی مثبتتون رو زیاد میکنه ... یه بار امتحان کنین!



خدایا ! چرا بعضی وقتها اینقدر زیاد به من لطف می کنی؟ می خوای از لطف و کرم تو شرم کنم و برگردم دوباره؟

من برگشتم... فقط یه موقع هایی بازیگوشیم گل می کنه ... فقط یه موقع هایی یادم میره خودم رو به کی سپرده بودم، فقط یه لحظه غافل می شم و دوباره مث یه بچه ی سر به هوا دنبال مادرم می گردم... چرا من گم شده ام؟... کی دستم رو رها کردم و ...


 در انتخاب آرزو هاتون دقت کنین... خیلی دقت کنین

___________

- هنوز به محیط اینجا، یعنی پارسی بلاگ عادت ندارم، کم کم باید بگردم و کاربرد ها و ویژگیهاش رو پیدا کنم...


-پ. ن مهم چند روزیه، پدر یکی از دوستان خیلی خوبم، دنیای فانی رو وداع گفتن و به دیار باقی شتافتند، توی این ایام عزیز، اسیران خاک رو هم یاد کنید، به یادشون صلواتی، فاتحه ای، قرانی، درخواست آمرزش و مغفرتی ... بفرستین، چشم انتظار نزارین شون، بی اجر نیست، ممنونم


+نوشته شده در شنبه 89/5/2ساعت 7:57 عصرتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر