سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کویر مینایی

 

چون عود نبود چوب بید آوردم                                 

                                  روی سیه و موی سپید آوردم

خود فرمودی که نا امیدی کفر است                          

                                   فرمان تو بردم و "امید" آوردم

خواجه عبداله انصاری


خدایا! اگر روزی آید که قرار باشد یقه گیری کنیم، اگر به گناهان یقه ام گیری، به کرم و مهربانی ات یقه ات را میگیرم، که مهربانی تو فزون از قصور من است.

خدایا! به خودت، دعوا که باهم نداریم، ولی گاهی یه جورایی نمی فهمم چی میگم، نمی دونم، خودم هم خنده ام میگیره، یه چیزی بین عصبانت و خنده! می دونم که الکی داد می زنم، الکی گله و شکایت می کنم، ولی ... شاید برای اینکه دوست ندارم سر کس دیگه ای عصبانیت هام رو خالی کنم، حداقل اینه که تو می بخشی، حداقل اینه که دلگیر نمی شی، حداقل اینه که بعدتر بیشتر دوستت دارم، از صبور بودنت، از ستار بودنت... بیشتر لذت می برم.

خدایا! باز هم ببخش اگه ناخوشیهام در خونه ی توه و خوشی هام پیش حتی شاید دشمنانت!

خدایا! هر بار که با کاسه ی امید به درگاهت میام، کاسه ام لبریز میشه، این بار هم دست های خالی ام رو سوی تو دراز می کنم، لبریزم کن از خودت، خالی ام کن از غیر خودت.

آمین

____________

پ.ن: سلام به همه ی دوستان بهتر از گلم...

پ.ن: سفر خیلی خوبه، شما هم یه مسافرت کوتاه یا بلند داشته باشین 

پ.ن: یادتونه یه ماه قبل از شروع ماه رجب و بعد شعبان و رمضان صبحت به میون اومد، یه ماه گذشت، نمی دونم چقدر توی این یه ماه خودتون رو آماده کردین، ولی هر چی هس، کمتر از یه ماه دیگه به مهمونی وقت باقی نمونده، اگه مث من هنوز خوابین... بیدار شین


+نوشته شده در شنبه 89/5/2ساعت 7:27 عصرتوسط من گم را تو پیدا کن | | نظر